بغض احساس من

الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن

این آخرین تلاشمه ...

 

این آخرین تلاشمه ، واسه بدست آوردنت

باور کن این قلب و نرو ، این التماس آخره

چقدر می خوای تو بشکنی ، غرور این شکسته رو

هر چی میخوای بگی بگو ، اما نگو بهم برو

این دل و عاشقش نکن ، اگه منو دوست نداری

راحت بگو اگه می خوای ، قلبه منو جا بذاری

دلم پر از شکایته ، اما صدام در نمیاد

می ترسم از دستم بری ، کاری ازم بر نمیاد

این آخرین تلاشمه ، واسه بدست آوردنت

باور کن این قلب و نرو ، این التماس آخره

چقدر می خوای تو بشکنی ، غرور این شکسته رو

هر چی میخوای بگی بگو ، اما بهم نگو برو

نرو نذار که بعد از این دنیا به عشق شک بکنه

هر کی دلش جای دیگست عشق و بخواد ترک بکنه

نفس زدم از ته دل معصوم این قلب به خدا

نذار بشه محال واسش باور عشق آدما

مرگ دلم پایه تو ، اگه ازش حذرکنی

لب تر کنی رفیقتم ، کافیه با ما سر کنی

این دل و عاشقش نکن ، اگه منو دوست نداری

راحت بگو اگه می خوای ، قلبه منو جا بذاری

دلم پر از شکایته ، اما صدام در نمیاد

می ترسم از دستم بری ، کاری ازم بر نمیاد

 ستار

+ نوشته شده در سه شنبه 7 آبان 1392برچسب:ستار,این آخرین تلاشمه, ساعت توسط masoud |


خالی ....

 من خالی از عاطفه و خشم
خالی از خویشی و غربت


گیج و مبهوت

بین بودن و نبودن

عشق

آخرین همسفر من
مثل تو منو رها کرد
حالا دستام مونده و تنهایی من

ای دریغ از من
که بیخود مثل تو گم شدم تو ظلمت تن

ای دریغ از تو
که مثل عکس عشق
هنوزم داد می زنی تو آینه من


گریه مون هیچ، خنده مون هیچ،
باخته و برنده مون هیچ
تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ


ای مثل من تک و تنها
دستامو بگیر که عمر رفت
همه چیم تویی ، زمین و آسمون هیچ


بی تو می میرم ، همه بود و نبود
بیا پر کن منو خورشید دل سرد
بی تو می میرم
مثل قلب چراغ نور تو بودی
کی منو از تو جدا کرد
....

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, ساعت توسط masoud |


هزار ساله که رفتی

دستـشُ میگیری

نگرانت میشم دور میشی ، میری نگرانت میشم

دست ـت رو میگیره دور میشه ، میره

تو رو از دست دادن تلخه ، نفس گیره

دستام یخ کردن تو سرم آتیشه

وقتی از هم دورین نگرانت میشه

هزار ساله که رفتی

 

 

من هنوز پشت شیشه ـم
 
موهاتُ باد برده عطرشُ مونده پیشم
 
حالُ روزم خوبُ خوش نیست بی تو نا آروم ـم
 
به یادت که میفتم نگرانت میشم نگرانت میشم ؛
 
نازکی، رنجوری تویه ظاهرم نه ،یاغی و مغروری
 
چشمات میخندن ، تویه قاب ِ چوبی نگرانت هستم،
 
روبراهی ، خوبی
 
 
هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشه ـم
 
موهاتُ باد برده عطرشُ مونده پیشم
 
حالُ روزم خوبُ خوش نیست بی تو نا آروم ـم
 
به یادت که میفتم نگرانت میشم
 
 
بگو این بار، به دلش پابند نیست
 
تویه عکس تازه ـت باز هم میخندی
 
اون که پیش ـش بوده ، عشق هم حالیشه
 
اگه باز هم عاشقی شی نگرانت میشه
 
هزار ساله که رفتی
 
  ابی
+ نوشته شده در چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, ساعت توسط masoud |


نگرانت میشم

 

 

♫♫♫

 

دستشو میگیری نگرانت میشم

دستتو میگیره دور میشه میره

تورو از دست دادن تلخه نفس گیره

دستام یخ کردن تو سرم آتیشه

وقتی ازهم دورین نگرانت میشه

 

♫♫

 

هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشم

موهاتو باد برده عطرش جامونده پیشم

حال و روزم خوب وخوش نیست بی تو نا آرومم

به یادت که میفتم نگرانت میشم

نگرانت میشم نازکی رنجوری

توی ظاهر اما یاغی و مغروری

 

♫♫

 

چشمات میخندن توی قاب چوبی

نگرانت هستم روبه راهی خوبی...

 

♫♫

 

هزار ساله که رفتی من هنوز پشت شیشم

موهاتو باد برده عطرش جامونده پیشم

حال و روزم خوب وخوش نیست بی تو نا آرومم

به یادت که میفتم نگرانت میشم

 

♫♫

 

بگو ای بار به دلش پا بندی

توی عکس تازت بازم میخندی

اون که پیشش هستی عشقم حالیشه؟

اگه باز عاشق شی نگرانت میشه...

هزار ساله که رفتی...

 

ابی

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:نگرانت میشم, ساعت توسط masoud |


دلا بسوز...

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

 

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

 

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند

هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

 

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک

چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

 

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

دکه رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

 

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری

به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند

 

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد

مگر دلالت این دولتش صبا بکند

 

(حافظ)

 

+ نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:حافظ,دلا بسوز که سوز تو کارها بکند,, ساعت توسط masoud |


قاصدک برو برو ...

من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم

 

قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم

 

قاصدک به چشم من قصه ی یک دردی برو

 

میدونم برای من خبر نیاوردی برو

 

توی 7تا آسمون من یه ستاره ندارم

 

کسی که عشق من و به یاد بیاره ندارم

 

ندارم دلی که یک لحظه بیادم بزنه

 

ندارم هیچکسی رو که فک کنی یار منه

 

قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم

 

من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم

 

 

خیلی وقته اونی که براش میمردم دیگه نیست

 

قاصدک هارو بیادش می شمردم دیگه نیست

 

خیلی وقته که دارم با تنهایی سر می کنم

 

همه ی قاصدک های شهر و پر پر می کنم

 

قاصدک برو برو که باتو کاری ندارم

 

من که یاری ندارم چشم انتظاری ندارم

 


 

http://dl.deneed1.info/Music/Single/91-10/01/Mehdi-Yarrahi-Ghasedak.jpg

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای مهدی یراحی به نام قاصدک

با ترانه زیبای سر کار خانم زهرا امیر تیموری و پیانوی رضا تاجبخش

MP3 128

قاصدک
 

+ نوشته شده در سه شنبه 26 دی 1391برچسب:قاصدک,آهنگ جدید مهدی یراحی به نام قاصدک,قاصدک برو برو, ساعت توسط masoud |


مرد تنها

 

شبی با خیال تو هم خونه شد دل

نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل

نبودی ندیدی پریشونیامو

فقط باد و بارون شنیدن صدامو

غمت سرد و وحشی به ویرونه می زد

دلم با تو خوش بود و پیمونه می زد

 

نه مرد قلندر نه آتش پرستم

فقط با خیالت شبا مست مستم

الهی سحر پشت کوها بمیره

خدا این شبا رو از عاشق نگیره

 

نه یک شب که هر شب دلم بی قراره

می خواد مثل بارون بباره بباره

شب مرد تنها پر از یاد یاره

پر از گریه تلخ بی اختیاره

شب مرد تنها شب بی تو مردن

شب غربت و دل به مستی سپردن



شبای جوونی چه بی اعتباره

همش بی قراری همش انتظاره.

 

ابی

 

این آهنگ رو دوست دارم...

+ نوشته شده در شنبه 16 دی 1391برچسب:آهنگ مرد تنها از ابی, ساعت توسط masoud |


نمی دونم کجای زندگیمی

 

 نمی دونم کجای زندگیمی...که عشقتو هنوز از یاد نبردم

از وقتی دلبسته ی چشمات شدم...قلبمو به نگاه تو سپردم



نمی دونم چرا تموم نمی شی...وقتی که دنیا واسه من تمومه

وقتی هنوز گمم تو حسِ خوبت...وقتی هنوز خیالت رو به رومه



از یک طرف می گم که ما...باید از یادِ هم بریم

از یک طرف می گم چرا...ما باید از هم بگذریم



از یک طرف می گم که من...محکم تر از شکستنم

از یک طرف تو فکرِ تو...هر لحظه پرسه می زنم
 


نمی دونم چرا نمی تونم من...دروغ بگم که دیگه بی خیالم

حالم بَده وقتی نمی سازی و...حس می کنم بدتره بی تو حالم
 


نمی دونم دلیل این حس چیه...با فکر تو پُرم از بی قراری

دلم می خواد قبول کنم که تو هم...فرقی بَرام با بقیه نداری
 


نمی دونم قسمت ما چی بوده...که بندازم اونم گردنِ تقدیر

سهم من از تو یه امیدِ واهی...سهم تو از من یه غرورِ درگیر
 


نمی دونم کدوم نگاه به چشمات...منو مریضِ دردِ خواهشت کرد

بغضِ تو شد همدمِ لحظه هام و...زمزمه ی این که کجایی برگرد

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:آهنگ جدید بینام به نام درگیر, ساعت توسط masoud |


زمستون!

زمستون ، تن عريون باغچه چون بيابون

درختا ، با پاهاي برهنه زير بارون


نمي دوني تو كه عاشق نبودي

چه سخته مرگ گل براي گلــدون


گل و گلدون چه شبها ، نشستن بي بهانه ، واسه هم قصه گفتن عاشقانه


چه تلخه ، چه تلخــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

بايد تنها بمونه قلب گلدون


مث من كه بي تو نشستم زير بارون زمستون


نشستم زير بارون زمستون


زمستون ، براي تو قشنگه پشت شيشه

بهار زمستونها براي تو هميشه


تو مثل من زمستوني نداري

كه باشه لحظه چشم انتظاري


گلدون خالي نديدي ، نشستي زير بارون ، گلهاي كاغذي داري تو گلدون


تو که عاشق نبودي

ببيني تلخ روزهاي جدايي


چه سخته ، چه سختــــــــــــــــــــــــــــــــــه

مي شينم بي تو با چشمهاي گريون...

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 6 دی 1391برچسب:متن آهنگ زمستون,افشین مقدم, ساعت توسط masoud |


یه تیکه زمین

 افسوس ...

 

بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد

 

ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد

کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن

 

یه روزی هر کسی باشن حساباشونو پس می دن

عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست

 

پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست

سر آزادگی مردن ته دلدادگی میشه

 

یه وقتایی تمام دین همین آزادگی میشه

 

 کنار سفره ی خالی یه دنیا آرزو چیدن

بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون می دن

 

نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه

خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه

 

کسایی که به هر راهی دارن روزیتو می گیرن

گمونم یادشون رفته همه یک روز می میرن

 

جهان بدجور کوچیکه همه درگیر این دردیم

همه یک روز می فهمن چه جوری زندگی کردیم

 

محمد اصفهانی

+ نوشته شده در یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:یه تیکه زمین,محمد اصفهانی,آهنگ محمد اصفهانی,متن آهنگ یه تیکه زمین, ساعت توسط masoud |


مردم ایران

 

بهترین مردم دنیا


 

شمالم تا جنوبم عشق ، چه خاک و گندمی دارم

صدام یاریم کنه باید بگم چه مردمی دارم



بگم این حق هیچ کس نیست که با ثروت فقیر باشه

کسی که فرش می بافه نباید رو حصیر باشه

اگر چه سختی از انسان یه کوه درد میسازه

ولی از مردم ما درد داره یه مرد میسازه


 

 

شمالم تا جنوبم عشق ، چه خاک و گندمی دارم

صدام یاریم کنه باید بگم چه مردمی دارم




نگاه کن بچه های کار چجور تو آب و آتیشن

تو این روزهای سخت کمک حرج پدر میشن

من و تو مردمی هستیم که گنج از رنج می سازیم

به این تاریخ خورشیدی به این فرهنگ می نازیم

من و تو مردمی هستیم که آینده تو مشت ماست

که از هفتاد نسل قبل هزار اسطوره پشت ماست


شمالم تا جنوبم عشق ، چه خاک و گندمی دارم

صدام یاریم کنه باید بگم چه مردمی دارم
 


معین

+ نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:معین,مردم,متن آهنگ مردم,آهنگ مردم از معین,شمالم تا جنوبم عشق, ساعت توسط masoud |


رویای ما

بلاخره انتظار به پایان رسید

 

شاهکاری جدید از ابی و شادمهر به نام رویای ما

 

این آهنگ رو تقدیم می کنم به همه دوستان و عزیزانی که به این وبلاک میان

 

به امید دنیای بدون جنگ

 

 

ابی و شادمهر پس از گذشت سه سال از اولین همکاریشان که باعث خلق آثار جاودانه ای چون

 

نوازش و بدبین شد پروژه دیگری را با انگیزه عشق به هدفی انسان دوستانه و والا شروع کرده اند.

 

آغاز این پروژه با هصدایی ابی و شادمهر در آهنگیست به نام “رویای ما” با آهنگسازی

 

و تنظیم شادمهر و ترانه ای از یغما گلرویی با موضوعی انسان دوستانه و سرشار از

 

عشق به هم نوع که تمام درآمد حاصله از این آهنگ به موسسه ای خیریه اهدا خواهد شد.

 

 

پیام این آهنگ صلح و آزادی و امید است نه تنها برای سرزمین مادری ابی و شادمهر بلکه برای

 

 تمام انسانهای دنیا،همچنین ابی و شادمهر در حال ساختن موزیک ویدئویی برای این آهنگ هستند

 

تا از این طریق در حد امکاه بتوانند پیامشان را به گوش جهانیان برسانند و در ادامه آن کنسرتهایی

 

را با الهام از این کار و در راستای همین هدف متعالی در شهرهای مختلف دنیا برگزار کنند.

 


ویدئو جدید و فوق العاده زیبا و ديدني ابی به همراهی شادمهر عقیلی به نام رویای ما ... با 3 کیفیت
 

( ترانه سرا : یغما گلرویی ، آهنگ و تنظیم : شادمهر عقیلی ، كارگردان : سيروس كردوني )
 

( بدون تگ تبلیغاتی سایت ، به همراه دانلود آهنگ )
 

دانلود موزیک ویدئو تصویری رویای ما 

HD 1080 HD 720 MP4 360 3GP
Download Download Download Download

دانلود آهنگ صوتی رویای ما

MP3 320 MP3 128 OGG 64 WMA 32
Download Download Download Download

 

 

+ نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


کفشها را بکنیم

زندگی باید کرد

با کمی حس نسیم

با کمی واژه ی خوب

در هوای خنک استغنا

زندگی باید کرد

گاه با یک دل تنگ

گاه باید رویید

در کنار چشمه

در شکاف یک سنگ

به امید فردا ها

که پر از حادثه تقدیرند

گاه باید خندید

با کمی پنجره و نور و صدا

شاد باید بود

گر چه غم سنگین است

کفشها را بکنیم

دوست در یک قدمی است

+ نوشته شده در دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


به من نگاه کن

 

                          از تو عبور میکنم   

                                                     فقط نگاه میکنی

 

 

                         من اشتباه میکنم

                                                      تو هم گناه میکنی

 

 

                         ازم عبور میکنی

                                                    ببین سقوط میکنم

 

 

                        به من نگاه کن

                                               بزن

                                                      فقط سکوت میکنم

 


برای دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبا و شنیدنی

مهدی یراحی با نام به من نگاه کن

به ادامه مطلب بروید


ادامه مطلب
+ نوشته شده در پنج شنبه 19 مرداد 1391برچسب:دانلود آهنگ جدید مهدی یراحی, ساعت توسط masoud |


سئوالی نیست؟

شوق پريدن بود امّا حسّ و حالي نيست
حالي براي هيچ نقل ‌‌و انتقالي نيست

 

اين‌جا زمين خوب است يا بد سهم ما اين است
سهمي كه در بود و نبود آن خيالي نيست

 

پرواز در قانون ما از غير ممكن ‌هاست
از آن محالاتي كه در آن احتمالي نيست

 

جز درد نان و آب اندوهي نمي‌ماند
جز دوري از فردايمان ديگر ملالي نيست

 

***

شاعر نگاهي كرد و در مصراع آخر گفت:
اين هم كمي از حرف‌هاي من، سؤالي نيست؟

 

محسن خليلي

+ نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


گلبرگ

  

 

می نویسم غزلی

 

روی گلبرگ گلی

 

عطر آن می پیچد

 

در حوالی کسی ...

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


معجزه


من و تو هم یه شهر جادو داریم، آخ چه داریم

 

رو بیرقش هم داغِ سرخ بوسه جا می ذاریم

 

میدونچه از اشک قناری خیسه

 

با اشکاش اسم تو رو می ‌نویسه

 

ناودوناشم پر از لَعاب چینی

 

رو کاغذاش خطمونو می ‌نویسه

 


رقصِ تَرِ فواره ها زیبا شبیه ما دوتا

 

سیاهی سایه ی ما ادامه ی آیینه ها مثل جام جهان نما

 

به یاد تو پرستو از هزار تو بر می گرده

 

میاد زیارت، آخه توبه کرده

 

پنجره ها رو به تو بازِ بازن

 

پرده ها هم به سایمون می نازن

 

معجزه ی دست تو رو می سازن

 


هستی من نفس نفس مال تو

 

تمامِ من عیدی هر سال تو

 


رو صورت ستاره ها جای پای عاشق ما

 

راه شیری، فرش طلا، منو تو هم خودِ خدا

 

زیباترین گلبانوی جادویی کتابی

 

با تاجی از غزل، خنده می خوابی

 

کاخ بزرگ این همه ترانه

 

تو پاسخ پرسش بی جوابی

 


راستین

+ نوشته شده در چهار شنبه 27 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


هرگز به دستش ساعت نمی بست...

 

 

هرگز به دستش ساعت نمی بست

روزی از او پرسیدم

پس چگونه است

که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟


گفت:

ساعت را از خورشید می پرسم

پرسیدم

روزهای بارانی چطور؟


گفت:

روزهای بارانی

همه‌ی ساعت ها ساعت عشق است!


راست می گفت

یادم آمد که روزهای بارانی

او همیشه خیس بود...

 

(از طرف وبلاگ آیه ی تاریکی)

+ نوشته شده در دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


دلبرگم...

 

 

دلبرکم چیزی بگو

 

به من که  از گریه پرم

 

به من که بی صدای تو از شب شکست می خورم

 

دلبرکم چیزی بگو

 

به من که گرم هق هقم

 

به من که آخرینه

 

آواره های عاشقم

 

چیزی بگو که آینه خسته نشه از بی کسی

 

غزل بشن گلایه ها ،نه هق هق دلواپسی

 

نذار که از سکوت تو

 

پرپر بشن ترانه ها

 

دوباره من بمونم و خاکستر پروانه ها

 

چیزی بگو اما نگو از مرگ یاد و خاطره

 

کابوس رفتنت بگو از لحظه ها ی من بره

 

چیزی بگو اما نگو  قصه ما به سر رسید

 

نگو که خورشیدک من چادر شب به سر کشید

 

دقیقه ها غزل میگن وقتی سکوتو میشکنی

 

قناریا عاشق میشن، وقتی که تو حرف می زنی

 

دلبرکم چیزی بگو  به من که خاموش توام

 

به من که همبستر تو  اما فراموش توام

 

                                             ابی 

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


نیمکت

 نیمکت کنار فواره ی نور


یه بهونه واسه از تو گفتنه


جای خالی تو گریه آوره


مرگ لحظه های شیرین منه


یادته به روی اون نیمکتمون


از تو واژه ها غمو خط می زدیم


دست من به دور گردن تو بود


وقتی که تکیه به نیمکت می زدیم

 

دورمون پرنده ها بودن و عشق


با نگاه من و تو یکی می شد


من می خواستم با تو پرواز کنمو


برسم به عاشقی اما نشد


دورمون پرنده ها بودن و عشق


با نگاه من و تو یکی می شد


من می خواستم با تو پرواز کنمو


برسم به عاشقی اما .... نشد



یه سبد خاطره داره یاد تو


وقتی که تنها رو نیمکت می شینم


شکر رویا که هنووزم می تونم


توی رویا روی ماهتو ببینم


از خدا می خوام که عطر دلخوشی


هر جا باشی به مشامت برسه


ممنونم از شب رویا که بازم


وقت دلتنگی به دادم می رسه

+ نوشته شده در یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


بارش باران رحمت الهی

 

این روزها هوای شهرمون بارونیه

 
 خدا یا شکر

  

 

باران، این چنین دل مرا بردی

       باران، دم به دم مرا تو آزردی

              باران سرنوشتم را به یاد آور

                   باران سرگذشتم را مکن باور

                          من غریبی قصه پردازم

                                جون غریقی غرق در رازم

                                        گم شدم در غربت دریا

                                              بی نشان و بی  هم آوازم

                                                   بازهم آمدی تو بر سر راهم

                                                          آی عـــــــشق میکنی دوباره گمراهم

                                                                  دیریست قلب من از عاشقی سیر است

                                                                          خسته از صدای زنجیر است

 

+ نوشته شده در یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:باران, ساعت توسط masoud |


خدا رو چه دیدی...

 

خدا رو چه دیدی           شاید با تو باشم

 

شاید با نگاهت              ازاین غم رها شم

 

 

خدا رو چه دیدی          شاید غصه رد شد

 

دلم راه و رسم              این عشقو بلد شد

 

 

هنوز بیقرارم                 به یاد نگاهـت

 

نشستم تو بارون            بازم چش براهت

 

 

تو ترسی نداری             از عشق و جدایی

 

میخوای پر بگیری         به سمت رهـایی

 

 

برای تو موندن                دلیلــی نداره

 

واست حرف رفتن           شده راه چاره

 

 

خدا رو چه دیدی           تو شاید بـمونی

 

شاید غصه هامو             تو چشمام بخونی

 

 

خدا رو چه دیدی         شاید دل سپردی

 

+ نوشته شده در شنبه 26 فروردين 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


بوی عیدی

 

بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی،

بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو،

بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ،

 

با اینا زمستونو سر می‌کنم،

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

شادی شکستن قلک پول،

وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد،

بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب،

 

با اینا زمستونو سر می‌کنم،

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

 

فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،

شوق یک خیز بلند از روی بته‌های نور،

برق کفش جف‌شده تو گنجه‌ها،

 

با اینا زمستونو سر می‌کنم،

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

 

عشق یک ستاره ساختن با دولک،

ترس ناتموم گذاشتن جریمه‌های عید مدرسه،

بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،

 

با اینا زمستونو سر می‌کنم،

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!

بوی باغ‌چه، بوی حوض، عطر خوب نذری،

شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،

توی جوی لاجوردی هوس یه آب‌تنی،

 

با اینا زمستونو سر می‌کنم،

با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم

              .:. فرهاد مهراد .:.

+ نوشته شده در پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


شكنجه می كند مرا

 

           در خزر چشمانم غرق شو, 

                                       دلم جغرافیای بدی نیست

  


 

شكنجه می كند مرا ، هوای پستِ پرغبار

نشسته ام در این خزان ، كجاست خانه ی بهار؟

نه خواستم آن بهشت را ، كه وعده می كنی مدام

نه خواستم به این عتاب ، ز من در آوری دمار

می شكند به هر زمان ، بغض ِغمی كه در گلوست

ز رنگِ روی مردم و ز رنج های بیشمار

قرار شد خم نشود ، ز غصه ابروی كسی

فغان! كمر شكسته ایم ، چو برده گانِ روزگار

به هر دمی زنده شوم ، به هر نفس روم ز هوش

مرگ نه می كشد مرا ، نه می دهد راه فرار

نه جای می دهد زمین ، نه می رسم به آسمان

از این وجود برزخی ! كجا بر آورم هوار؟


شاعر : محمد قدیمی

+ نوشته شده در شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناحوانمردانه سرد است...آی...

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!

منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپا خورده رنجور 

منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم

بیا بگشای در بگشای دلتنگم

حریفا میزبانا میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد

تگرگی نیست مرگی نیست

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه می گویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد

فریبت می دهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما برده است این یادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان

نفس ها ابر دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور آجین

زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مهروماه

.

.

زمستان است......
 

+ نوشته شده در سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


رهگذر شبم

قدم درکوچه های شب گذارم
به گامی کوچه ها را می سپارم

                                      نمیدانم بدنبال چه هستم 
                                      هدف یا مقصدی ثابت ندارم

                                                                مرا امشب محیط خانه تنگ است 
                                                                پریشانم , ملولم , بیقرارم

زاینرو من زدم از خانه بیرون
که شب را درخیابانها سر آرم 

                                                        خیابان تهی غرق سکوت است
                                                        فقط من عابر این رهگذارم

                                درمیخانه هابستند ورفتند
                                ولی پیمانه ای آید بکارم 

                که مستانه روم در کوی وبرزن
                بگریم نیمه شب برحال زارم

منم آن غمدل شبگرد وتنها
که آرامی ندارد روزگارم

                    کنون دراین شب پائیزی وسرد
                    منم آواره ای ،غمگین وشبگرد

                                           سکوت خالی این کوچه ها را
                                           صدای پای من امشب فنا کرد 

                                                                  کنون تنها به اشکی غمگنانه 
                                                                  خموشم در نداری های همدرد 

                                                                                    مرا تنهائی وبی همزبانی 
                                                                                    به شبها رهگذار کوچه ها کرد

+ نوشته شده در شنبه 6 اسفند 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


آخرین جرعه ی این جام

همه میپرسند:

 

چیست در زمزمه مبهم آب؟

         چیست در همهمه دلکش برگ؟

                 چیست در بازی آن ابر سپید،

                         روی این آبی آرام بلند،

                                که تو را می برد این گونه به ژرفای خیال؟

                                       چیست در خلوت خاموش کبوتر ها؟

                                                چیست در کوشش بی حاصل موج؟

                                                        چیست در خنده جام؟

                                                                 که تو چندین ساعت

مات و مبهوت به آن می نگری؟

      نه به ابر،

             نه به آب

                     نه به برگ

                             نه به این آبی آرام بلند،

                                    نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام،

                                          نه به این خلوت خاموش کبوتر ها

                                               من به این جمله نمی اندیشم

من مناجات درختان را هنگام سحر،

       رقص عطر گل یخ را با باد،

                نفس پاک شقایق را در سینه کوه،

                          صحبت چلچله ها را با صبح،

                                    نبض پاینده هستی را در گندم زار،

                                              گردش رنگ و طراوت را در گونه گل

                                                         همه را می شنوم،می بینم!

من به این جمله نمی اندیشم!

     به تو می اندیشم!

           ای سرا پا همه خوبی،

                    تک و تنها به تو می اندیشم

                          تو بدان این را

                                   تنها تو بدان

                                           تو بیا

                                                 تو بمان با من تنها

                                                      تو بمان جای مهتاب

                                                          به تاریکی شب ها تو بتاب!

من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند!

          اینک این که به پای تو در افتم باز

                   ریسمانی کن از آن موی دراز،

                           تو بگیر!

                                  تو ببند!

                                        تو بخواه!

                                              پاسخ چلچله ها را تو بگو،

                                                     قصه ی ابر هوا را تو بخوان

 تو بمان با من تنها تو بمان!

          در دل ساغر هستی تو بجوش!

                     من همین یک نفس از جرعه جانم باقی است،

                                  آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش!!!

"فریدون مشیری"

+ نوشته شده در جمعه 21 بهمن 1390برچسب:فریدون مشیری, ساعت توسط masoud |


باز بوی باورم خاکستریست.....

 


باز بـــوی باورم خـــــاکستریست   واژه هـــای دفتــرم خاکستریست

پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم   هرچــه می گفتند بـــــاور داشــتم

 

مــا به رنگی ساده عادت داشتیم   ریشـــه در گنـــج قناعت داشتیم

 پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد   عشق ورزان مـهر باطل خـورده اند

باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست   آهن تفتــیده ی مــولا کجـــــاست

 

نه فقط حرفی از آهن مانده است   شمع بیت المال روشن مانده است

 با خــــودم گفتم تو عاشق نیستی   آگـــــه از ســــرّ شقـــایق نیستی

غــرق در دریــا شدن کار تو نیست   شیعه مـــولا شــدن کــار تو نیست

 

بین جــمع ایســـــتاده بـر نمـــــاز   ابن ملجــــم هـــــا فـــراوانند بــاز

 خواستم چیزی بگویم دیــــر شد   واژه هایم طعــمه تکفیــر شـد

قصه ناگفته بسیار است باز   دردهـــا خـروار خــروار است بـــاز

 

دست ها را باز در شب های ســـرد   هــــــا کنید ای کودکان دوره گـرد

 مژدگــانی ای خیابان خواب ها   می رسد ته مانده ی بشقابــــها

سر به لاک خویش بردیم ای دریغ   نان به نرخ روز خوردیم ای دریــــغ

 

قصّـه هــای خوب رفت از یادهـــا   بی خبر مـــاندیم از بـــنیادهــــا

 صحبت از عدل و عدالت نابجاست   ســــود در بازار ابن الو قــتهاست

گفته ام من دردهـــا را بارهـــــــا   خسته ام خسته از این تکرارهـــا
 

ای کــــه می آید صدای گــریه ات   نیمه شـــبها از پس د یوار هـــــا

 گــــیر خواهد کــــرد روزی روزیت   در گلـــوی مــال مـردم خوارهـــا

من بــه در گفتم ولیکن بشنوند   نکته هـــا را مـو به مو دیوارهــــا

 

+ نوشته شده در جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


منتهای آرزو

 

گفتی که منتهای امید تو چیست, آه             ای منتهای آرزوی من چه گویمت

با این هوای سرد و غریبانه ام بساز                با من بمان به سمت هوای دگر مرو !

لبخند می زنی و جهان عید می شود             آینه با نگاه تو خورشید می شود

بیستون ناله زارم چو شنید از جا شد             کرد فریاد که فرهاد دگر پیدا شد

به غیر از مه ندارد کس خبر از ناله و آهم         که او در وادی هجر تو شبها بود همراهم

به یک کرشمه که در کار آسمان کردی           هنوز می پرد از شوق, چشم کوکبها

ذره ذره مگر از مهر تو بردارد دل                     ورنه دل بر نتوان داشت به یک بار از تو

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی             دودم به سر بر آمد زین آتش نهانی

من قامت بلند تو را در قصیده ای                   با نقش قلب سنگ تو تصویر می کنم ... 

+ نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:آرزو, ساعت توسط masoud |


قاصدک

 

 قاصدک ! هان، چه خبر آوردي ؟

از کجا وز که خبر آوردي ؟

خوش خبر باشي ، اما ،‌اما

گرد بام و در من

بي ثمر مي گردي

انتظار خبري نيست مرا

نه ز ياري نه ز ديار و دياري

باري، برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس

برو آنجا که تو را منتظرند

قاصدک !!!

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار ازين در وطن خويش غريب

قاصد تجربه هاي همه تلخ

با دلم مي گويد

که دروغي تو ، دروغ

که فريبي تو. ، فريب

قاصدک هان ، ولي ... آخر ... اي واي

راستي آيا رفتي با باد ؟

با توام ، آي! کجا رفتي ؟ آي

راستي آيا جايي خبري هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمي ، جايي ؟

در اجاقي، طمع شعله نمي بندم، خردک شرري هست هنوز ؟

قاصدک !!!

ابرهاي همه عالم شب و روز

در دلم مي گريند

(مهدي اخوان ثالث)

 

+ نوشته شده در سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:قاصدک,اخوان ثالث, ساعت توسط masoud |


دنیای آروم

 لبخند معصومت، دنیای آرومت، خورشید تو چشمات، قدرشو میدونم.

موهای خرماییت، دستای مردادیت، شهریور لبهات، قدرشو میدونم.

خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم، رویامی، دنیامی، دستاتو می بوسم.

خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم، رویامی، دنیامی، دستاتو می بوسم.

زیبایی، محجوبی، مغروری، جذابی، چشماتو میبندی، با لبخند می خوانی.

تا وقتی اینجایی، این خونه پابرجاست، ما با هم خوشبختیم، دنیای ما زیباست.

خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم، رویامی، دنیامی، دستاتو می بوسم.

خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم، رویامی، دنیامی، دستاتو می بوسم.

لبخند معصومت، دنیای آرومت، خورشید تو چشمات، قدرشو میدونم.

موهای خرماییت، دستای مردادیت، شهریور لبهات، قدرشو میدونم.

خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم، رویامی، دنیامی، دستاتو می بوسم.

خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم، رویامی، دنیامی، دستاتو می بوسم.

 

به یاد خواننده محبوب * جهان *

روحش شاد 

+ نوشته شده در چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


زمستون

زمستون


تن عریون باغچه چون بیابون

درختا با پاهای برهنه زیر بارون

نمیدونی تو که عاشق نبودی

چه سخته مرگ گل برای گلدون

گل و گلدون چه شبها نشستن بی بهانه

واسه هم قصه گفتن عاشقانه

چه تلخه     چه تلخه

باید تنها بمونه قلب گلدون

مثل من که بی تو

نشستم زیر بارون زمستون

زمستون

برای تو قشنگه پشت شیشه

بهاره زمستونها برای تو همیشه

تو مثل من زمستونی نداری

که باشه لحظه چشم انتظاری

گلدون خالی ندیدی

نشسته زیر بارون

گلای کاغذی داره تو گلدون

تو عاشق نبودی

ببینی تلخه روزهای جدایی

چه سخته     چه سخته

بشینم بی تو با چشم های گریون

+ نوشته شده در یک شنبه 2 بهمن 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


کی اشکاتو پاک می کنه....

كي اشكاتو پاك مي كنه

شبها كه غصه داري

دست رو موهات كي ميكشه

وقتي منو نداري؟

شونه كي مرهم هق هقت ميشه دوباره

از كي بهونه ميگيري شباي بي ستاره

برگ ريزوناي پاييز كي چشم به رات نشسته؟

از جلو پات جمع ميكنه برگهاي زرد و خسته؟

كي منتظر ميمونه حتي شباي يلدا

تا خنده رو لبات بياد

شب برسه به فردا

كي از سرود بارون

قصه برات ميسازه

از عاشقي ميخونه

وقتي كه راه درازه

كي از ستاره بارون

چشماشو هم ميذاره

نكنه ستاره اي بياد

ياد تو رو نياره

(ابی)

+ نوشته شده در شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


سراب رد پای تو

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد

کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد

 

کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم

که هر شب حرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

 

تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم

صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم

 

یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم

واسه برگشتنت هر شب درارو باز میذارم

 

تو با دلتنگیای من تو با این جاده همدستی

تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی

+ نوشته شده در جمعه 29 دی 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


اگر مانده بودی

اگر مانده بودي تو را تا به عرش خدا مي رساندم

اگر مانده بودي تو را تا دل قصه ها مي كشاندم

اگر با تو بودم به شبهاي غربت كه تنها نبودم

اگر مانده بودي ز تو مي نوشتم تو را مي سرودم

 

مانده بودي اگر نازنينم

زندگي رنگ و بوي دگر داشت

اين شب سرد و غمگين غربت

با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو اين مرغك پر شكسته

 

مانده بودي اگر بال و پر داشت

با تو بيمي نبودش ز توفان

مانده بودي اگر همسفر داشت

با تو دريا پر از ديدني بود

 

شب ستاره گلي چيدني بود

خاك تن شسته در موج باران

در كنار تو بوسيدني بود

بعد تو خشم دريا و ساحل

 

بعد تو  پاي من مانده در گل

مانده بودي اگر موج دريا

تا ابد هم پر از ديدني بود

با تو و عشق تو زنده بودم

 

بعد تو من خودم هم نبودم

بهترين شعر هستي رو با تو

مانده بودي اگر مي سرودم

مانده بودي اگر مي سرودم

مانده بودي اگر...

+ نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


چه کسی گفت خدا شاعر نیست؟

 زندگی رقص عجیبی ست

 

     که از چشمه ی بودن جاریست

 

            لای یک دسته گل یاس معطر در باغ

 

                  رقص یک نغمه آرام اذان

 

                       که شبی باد میان من و این قبله پراکنده کند

 

                              رقص کرمی شب تاب

 

                        که شبیه تپش خورشید است

 

                     زندگی شعر نجیبی ست

 

               که در دفتر اندیشه ی این گنبد دوار

 

          پر از قافیه است

 

   چه کسی گفت خدا شاعر نیست؟؟

+ نوشته شده در جمعه 16 دی 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


میلاد

 برای روز میلاد تن من ، نمی خوام پیرهن شادی بپوشی 

 

به رسم عادت دیرینه حتی ، برایم جام سرمستی بنوشی 

 

برای روز میلادم اگر تو ، به فکر هدیه ای ارزنده هستی 

 

منو با خود ببر تا اوج خواستن ، بگو با من که با من زنده هستی 

 

که من بی تو نه آغازم نه پایان ، تویی آغاز فصل بودن من 

 

نذار پایان این احساس شیرین ، بشه بی تو غم فرسودن من 

 

نمی خوام از گل های سرخ و آبی ، برایم تاج خوشبختی بیاری 

 

به ارزشهای ایثار محبت ، به پایم اشک خوشحالی بباری 

 

بزار از داغی دستای تنهات ، بگیره هرم گرما بر سر من 

 

بزار با تو بسوزه جسم خسته ام ، ببینی آتش و خاکستر من 

 

تو ای تنها نیاز زنده بودن ، بکش دست نوازش بر سر من 

 

به تن کن پیرهنی رنگ محبت ، اگر خواستی بیایی دیدن من

+ نوشته شده در جمعه 25 آذر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


کوچه

آید از این کوچه احساسی عجیب

پا گرفته  بوته  یاسی  عجیب

 

تک درختی کج شده بر شانه اش

مانده روی شاخه گیلاسی عجیب

 

عنکبوتی پشت قاب پنجره

تار بسته روی الماسی عجیب

 

گشته آویزان به دیوار گلی

آن طرف چوبینه داسی عجیب

 

جیر جیرکهای شهر آواز خوان

مانده از شب ساعتی پاسی عجیب

 

شاعر نا پخته ای می‌گفت باز:

آی از آن کوچه احساسی عجیب

 

+ نوشته شده در یک شنبه 24 مهر 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


برخیـــــز ...

برخیـــــز که غیـــــر از تــــو مــــرا دادرسی نیست 

گویی همه خوابـنـــد ، کسی را به کسی نیست 

 آزادی و پـــــــــرواز از آن خـــــاک به ایــــــن خــــاک 

جــــــز رنج سفر از قــفــسی تا قـــفــسی نیست 

ایــــن قــــافــلــه از قـــافــلــه سـالار خــــراب است 

ایـنـجا خـبـــر از پـــیـــش رو و بـــاز پــــسی نیست 

تـــــا آئـــیـــنه رفـــتـــم که بگیـــرم خـبـــر از خویش 

دیــــدم که در آن آئـــیـــنه هم جز تو کسی نیست 

مـــن در پی خویـــشم ، به تـــو بر می خورم امـــا 

آن سان شـده ام گم که به من دسترسی نیست 

 آن کــهـنـــه درختــم که تـــنـــم زخمی بـرف است 

حیــثـیت این بـــاغ مــنــم ، خـــار و خسی نیست 

امــــروز که محتــــاج تــــوام ، جــــای تو خالیــست 

فــــردا که مـــی آیـــی به ســـراغم نفسی نیست

در عـــشـــق خوشا مرگ که این بــودن نـاب است 

وقـــتــــی همه ی بــــودن مــا جز هوســـی نیست

هوشنگ ابتهاج

+ نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


بازهم ....

 

باز هم با نام تو افسا نه اى گلريز شد

 

باز هم در سينه ام عشق تو شور انگيز شد

 

باز هم همراه بوى ميخك و محبو به ها

 

خاطراتم پر كشد با ياد تو در كوچه ها

 

باز هم وقتى نگاهت گيرد از من فاصله

 

ديده ام مى بارد اما نم نم و بى‌حوصله

 

باز قلب پنجره بر روى‌من وا مى شود

 

باز هم پروانه اى در باغ پيدا مى شود

 

باز هم لاى‌كتابم مى‌نهم يك شاخه ياس

 

مى‌كنم بهر پيامى قاصدك را التماس

 

باز هم در هر شفق دلتنگ و دلگير مى‌شوم

 

باز هم با ياد تو سر شار رويا مى‌شوم

+ نوشته شده در دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


لحظه ها میگذرد

 

دنگ... ، دنگ... لحظه ها می گذرد.

 

آنچه بگذشت ، نمی آید باز.

 

قصه ای هست که هرگز دیگر نتواند شد آغاز.

 

مثل این است که یک پرسش بی پاسخ

 

بر لب سرد زمان ماسیده است.

 

تند بر می خیزم تا به دیوار همین لحظه که در

 

آن همه چیز رنگ لذت دارد ، آویزم ،

 

آنچه می ماند از این جهد به جای :

 

خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم.

 

و آنچه بر پیکر او ماند :

 

نقش انگشتانم.

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


آدمک آخر دنیاست بخند

 

 
آدمک آخر دنیاست بخند

 

آدمک مرگ همین جاست بخند

 
دست خطی که تو را عاشق کرد / شوخی کاغذی ماست بخند

 
آدمک دیوانه نشوی گریه کنی

 

کل دنیا سراب است بخند

 
آن خدایی که بزرگش خواندی / به خدا مثل من تو تنهاست بخند!

 
فکر کن درد تو ارزشمند است

 

فکر کن گریه چه زیباست بخند


صبح فردا به شبت نیست که نیست / تازه انگار که فرداست بخند
 

راستی آنچه به یادت دادیم

 

پر زدن نیست که درجاست بخند

 
آدمک نغمه ی آغاز نخوان / به خدا آخر دنیاست ، بخند....

 

 

تک تک واژه های این شعر رو دوست دارم

این شعری بود که سال 90 در وبلاگم گذاشتم

+ نوشته شده در شنبه 11 تير 1391برچسب:, ساعت توسط masoud |


طلوع من

 


پس از اون غروب رفتن

 اولین طلوع من باش

                               من رسیدم رو به آخر

                               تو بیا شروع من باش

شب و از قصه جدا کن

 چکه کن رو باور من

                              خط بکش رو جای پای

                                گریه های آخر من

اسمت و ببخش به لبهام

 بی تو خالیه نفسهام

                               قد بکش رو باور من

                               زیر سایبون دستام

خواب سبز رازقی باش

عاشق همیشگی باش

                             خسته ام از تلخی شب

                               تو طلوع زندگی باش

من پراز حرف سکوتم

خالی ام رو به سقوطم

                              بی تو و آبی عشقت

                                تشنه ام کویر لوتم

نمی خوام آشفته باشم

آرزوی خفته باشم

                                 تو نذار آخر قصه

                               حرفم و نگفته باشم

+ نوشته شده در جمعه 10 تير 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


ستاره

دوباره دلم واسه غربت چشمات تنگه
دوباره این دل دیوونه واست دلتنگه

وقت از تو خوندنه ستاره ء ترانه هام
اسم تو برای من قشنگترین آهنگه

بی تو یک پرنده اسیر بی پروازم
با تو اما میرسم به قله آوازم

اگه تا آخر این ترانه با من باشی
واسه تو سقفی از آهنگ و صدا میسازم

با یک چشمک دوباره منو زنده کن ستاره
نذار از نفس بیفتم تویی تنها راه چاره

آی ستاره آی ستاره بی تو شب نوری نداره
این ترانه تا همیشه تو رو یاد من میاره

تویی که عشقمو از نگاه من میخونی
تویی که تو تپش ترانه هام مهمونی
تویی که هم نفس همیشه آوازی
تویی که آخر قصه ء منو میدونی

اگه کوچه صدام یک کوچه باریکه
اگه خونم بی چراغه چشم تو تاریکه

میدونم آخر قصه میرسی به داد من

لحظه یکی شدن تو آینه ها نزدیکه

                                                                                                                                 

                                                                                                                                    شادمهر عقیلی

+ نوشته شده در یک شنبه 29 خرداد 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


یک عمر . . .

 

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را //// حالا كه دری هست مرا بال و پری نیست

 

حالا كه مقدر شده آرام بگیرم //// سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

 

بگذار كه درها همگی بسته بمانند //// وقتی كه نگاهی نگران پشت دری نیست

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 26 خرداد 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |


بی تو با تو

 

 اگه بی تو تنها ،گوشه ای نشستم
تویی تو وجودم ، بی تو با تو هستم

اگه سبز سبزم ، تو هجوم پاییز
ذره ذره ی من ، از تو شده لبریز

ای همیشه همدم ، واسه درد دلهام
عطر تو همیشه ، جاری تو نفسهام

ای که تارو پودم ، از یاد تو بی تاب
با منی ولی باز دوری مثل مهتاب

بی تو با تو بودن ، شده شب و روزم
بی تو اما یادت با منه هنوزم

تویی تو ی حرفام ، تویی تو نفسهام
ولی جای دستات ، خالیه تو دستام

من به شوق و یاد بارون ، زندم و پژمرده نمیشم
تشنه ی یه قطرم اما ، زرد و دل آزرده نمیشم

سخته وقتی تو غزلها ، از من و تو واژه ای نیست
سخته بی تو با تو بودن ، سخته اما چاره ای نیست

بی تو با تو بودن ، شده شب و روزم
بی تو اما یادت با منه هنوزم

تویی تو ی حرفام ، تویی تو نفسهام
ولی جای دستات ، خالیه تو دستام

تویی تو ی حرفام ، تویی تو نفسهام
ولی جای دستات ، خالیه تو دستام

+ نوشته شده در یک شنبه 15 خرداد 1390برچسب:, ساعت توسط masoud |