کوچه
آید از این کوچه احساسی عجیب
پا گرفته بوته یاسی عجیب
تک درختی کج شده بر شانه اش
مانده روی شاخه گیلاسی عجیب
عنکبوتی پشت قاب پنجره
تار بسته روی الماسی عجیب
گشته آویزان به دیوار گلی
آن طرف چوبینه داسی عجیب
جیر جیرکهای شهر آواز خوان
مانده از شب ساعتی پاسی عجیب
شاعر نا پخته ای میگفت باز:
آی از آن کوچه احساسی عجیب
نظرات شما عزیزان: