انتظار
در سیر آمد و رفت جمعه ها من خسته هنوز امیدوارم چشم براهت...
ترسم از این است که از عمرم مهلت جمعه ی دیگر نباشد
چه انتظار عجیبی
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی !
عجیب تر آن که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم نه کوششی ، نه تلاشی
فقط نشسته و گفتیم :
خدا کند که بیایی
نظرات شما عزیزان: