هرگز به دستش ساعت نمی بست...
هرگز به دستش ساعت نمی بست
روزی از او پرسیدم
پس چگونه است
که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟
گفت:
ساعت را از خورشید می پرسم
پرسیدم
روزهای بارانی چطور؟
گفت:
روزهای بارانی
همهی ساعت ها ساعت عشق است!
راست می گفت
یادم آمد که روزهای بارانی
او همیشه خیس بود...
(از طرف وبلاگ آیه ی تاریکی)
نظرات شما عزیزان:
اخه تو دختری که قالب دخترونه گذاشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاش وقتی آسمان بارانی است ،
چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها می شویم ،
لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .
ممنونم از این که به یادم بودی
شاد باشی همیشه
چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها می شویم ،
لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .
ممنونم از این که به یادم بودی
شاد باشی همیشه
برایت رویاهایی آرزو میکنم تمام نشدنی
و آرزوهایی پرشور
که از میانشان چندتایی برآورده شود...
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی
آنچه را که باید فراموش کنی...
برایت شوق آرزو میکنم. آرامش آرزو میکنم.
برایت آرزو میکنم که با آواز پرندگان بیدار شوی...
برایت آرزو میکنم دوام بیاوری
در، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار...
بخصوص برایت آرزو میکنم که خودت باشی...
و آرزوهایی پرشور
که از میانشان چندتایی برآورده شود...
برایت آرزو میکنم که دوست داشته باشی
آنچه را که باید دوست بداری
و فراموش کنی
آنچه را که باید فراموش کنی...
برایت شوق آرزو میکنم. آرامش آرزو میکنم.
برایت آرزو میکنم که با آواز پرندگان بیدار شوی...
برایت آرزو میکنم دوام بیاوری
در، بی تفاوتی و ناپاکی روزگار...
بخصوص برایت آرزو میکنم که خودت باشی...