سکوت
گاهی" سکوت " علامت رضایت نیست ...
شـــــایــــد کـــــــسی دارد خفه می شود
پـشت سنگینی یـک بـغـض ....!
الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن
گاهی" سکوت " علامت رضایت نیست ...
شـــــایــــد کـــــــسی دارد خفه می شود
پـشت سنگینی یـک بـغـض ....!
من دلم می خواهد
ساعتی غرق درونم باشم!!
عاری از عاطفه ها
تهی از موج و سراب
دورتر از رفقا…
خالی از هرچه فراق!!
من نه عاشق هستم ؛
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من دلم تنگ خودم گشته و بس…!
نیما یوشیج در جشن یکسالگی فرزندش نوشت:
پسرم یک بهار، یک تابستان، یک پاییز
و یک زمستان را دیدی
از این پس همه چیز جهان تکراریست
جز مهربانی ...
نمیدونم چرا این جا برف نمیاد!
الا ای برف!
چه می باری بر اين دنيای ناپاکی؟
بر اين دنيا که هر جايش
رد پا از خبيثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پيوندی ميان عشق و پروازی
تو را حيف است باريدن به ايوان سياهیها
تو که فصل سپيدی را سرآغازی
مبار ای برف!
مادرش خیلی زحمت کشید
که بتونه بیارتش کنسرت ابی تا ابی رو ببینه،
میگفتش صدای ابی رو که میشنوه آرامش پیدا میکنه
خــــــدایـــــا…
آغوشت را امشب به من می دهی ؟
برایِ گفتن! چیزی ندارم
اما برای ِ شنفتن ِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .
می شود من بغض کنم، تو بگویی :
مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .
می شود من بگویم خدایا ؟ تو بگویی : جانِ دلم . .
می شود بیایی ؟
تــــمــــنــــا می کنم
هرگــــز تمامت را برای کسی رو نکـــن
بگذار کمی دست نیافتنــــی باشی ..
آدمها تمـــــامت که کنند، "رهـــــایت" میکنند !
میترسم از بعضی آدم ها
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻧد ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺿﯿﺤﯽ ﺭﻫﺎﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﯼ ﺩﺭﺩ ﺩﻟﺖ ﻣﯽ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺑﯿﺮﺣﻤﺎﻧﻪ ﻗﻀﺎﻭﺗﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺧﺸﻢ ﻭ ﻗﻬﺮ و نامهربانیﺷﺎﻥ را !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻗﺪﺭﺷﻨﺎﺱ ﻣﺤﺒﺘﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﻃﻠﺒﮑﺎﺭ ﻣﺤﺒﺘﺖ !
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺮﺵ ﻣﯽ ﺑﺮﻧﺪ ،
ﻓﺮﺩﺍ ﺳﺨﺖ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻨﺖ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ !
دراز می کشم روبروی آسمان
با سرانگشت خیالم می کشم ستاره ای نیمه جان
نشسته بر بالینش آدمکی تنها
دعا بر لب در حسرت آمین ها
آدمک غمگین چقدر شبیه من
ستاره ای ندارد میان هفت آسمان …
اسمش را می گذاریم دوست مجازی
اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد
وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش
نگرانش می شوم
دلتنگش می شوم
وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود
مطمئن می شوم که حقیقیست
هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشد…!
خــــــــــــدای من !
نه آن قدر پاکم که کمکــــم کنی و نه آن قدر بدم که رهـــایم کنی …
میــــــــان این دو گمم !
هم خــــود را و هم تــــــو را آزار میدهم …
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آنـــــــــی باشم که تو خواستی و
هــــــرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهـــــــایم کنی …
آنقدر بــی تو تنهــــــا هستم که بی تو یعنی “هیــــچ” یعنی “پـــــوچ” !
خـــــــــدایا هیــــــــچ وقت رهـــایم نکن… آمین